خاطرات سه قلوها

سلااااااااااااااااااااااااام.... ما اومدیم....

 >>>>> ایلیا، چون خیلی شیطونه  >>>>> امیر، چون یا خوابه یا در حال شیر خوردن >>>>> علی کوچولو، چون اخیرا گویا عاشق شده یا تو عشف شکست خورده یا کشتی هاش غرق شده، هرچیه که چند وقته خیلی تو خودشه. دستشو میذاره رو چشمششو می خوابه. موقع عکس انداختن که داداشاش اینقدر جنگولک بازی درمیارن، اون بی تفاوت زل میزنه به دوربین.هرچی هم بهش میگیم اخه پسر چت شده عاشق چی شدی چیزی نمیگه من شخصا نگرانشم! سه قلوها وقتی با هم علیه مامانشون توطئه میکنن: (سردسته: داداش هادی!) سه قلوها وقتی شعرهای مهدکودک رو با هم میخونن: اقاجون در حال نصیحت کردن سه قلوها:   ...

خوابیدن داداش علی این علی کوچولو اینقدر که تاتی تاتی دوره خونه راه میره (البته با کمک بقیه!) حسابی خسته میشه. تا عمودی میشه قدم هاش رو برمیداره. هیچ مانعی هم سد راهش نمیشه. قراره بزرگ شد خلبان هواپیمای بدون سرنشین بشه!   ...

سلام... قبل از هر چیز بگم که من خاله کوچیکه ام ... درواقع حکم پرستار ارشد دارم ( الان باید سر کلاسای درس ارشد نشسته می بودم ...اما با اومدن سه تاییا همه چیز عوض شد و الان به شغل شریف بچه داری ( البته در کنار مترجمی)  مشغول هستم)... میدونم که از مامان و بابا انتظار ندارین با سه تا بچه ی شیطون بتونن تند تند اینجا رو آپ کنن ... منم سعی میکنم تا جاییکه وقتم اجازه بده  به اینجا سر بزنم ( الان علی کوچولو - قل سوم - بغلم نشستن و بر روند کار نظارت دارن...کم کم داره صداش در میاد و الانه که کیبورد داغون کنه) صمیمانه چشم انتظار یاری خاله های ارشد و دایی ها و ... هستیم... این عکس مال حدودا یک یا دو ماهگیه ایلیا فلاح ...